بانک تور مسافرتی فاینداتور

بانک تورهای مسافرتی و اطلاعات سفر فاینداتور

بانک تور مسافرتی فاینداتور

بانک تورهای مسافرتی و اطلاعات سفر فاینداتور

انشا مشهد | خاطرات یک معلم

ما در مطالب قبلی یکی از جالب ترین انشا مشهد را به شما معرفی کردیم. اینبار قصد داریم  به سراغ خاطرات سفرنامه مشهد یکی از دبیران عزیز برویم. با ما همراه باشید تا ببینیم در طی این سفرچه اتفاقاتی برای این معلم افتاده است.

انشا مشهد | خاطرات معلم در اردو مشهد

من یک معلم هستم و برای امسال ایام تعطیلات تابستان تصمیم گرفته بودیم در قالب یک اردوی فرهنگی بچه های مدرسه را به مشهد ببریم.  امروز قصد دارم انشای خودم از این اردوی فرهنگی را برای شما بگویم. اینکه چطئر برنامه ریزی کردیم و در طی سفر به مشهد چه اتفاقاتی برای ما افتاد.

بعد از امتحانات بچه ها و فرصت یک ماه تعطیلات تابستانی، تصمیم گرفتیم که به همراه همکارانم یک فراخوان برای اردوی مشهددر شبکه های اجتماعی و وبسایت مدرسه بارگزاری کنیم. پیش بینی ما این بود که استقبال کمی از اردو خواهد شد چون دانش آموزان تازه از مدرسه و فضای امتحانات فارغ شده بودند.  این اردوی یک هفته طول می کشید و قرار بود با قطار به مشهد برویم و تمام روز را در این شهر سپری کنیم.

فراخوان دادیم و خوشبختانه استقبال خوبی از طرف بچه ها انجام شد اما به دلیل محدودیت زمانی و مکانی که داشتیم ناچار بودیم دو گروه شویم.گروهی  که با من همراه بودند حدود ۲۰ نفر بودند. قرار شد به دلیل محدود اول یک گروه به مشهد برویم و در هفته دوم سری دوم دانش آموزان با همکاران دیگر به مشهد سفر کنند. بلیط قطار را تهیه کردیم و قرار شد ۸ شب همه شب در ایستگاه راه آهن در جلوی گیت ورودی منتظر بقیه باشیم. ما شب را برای حرکت انتخاب کردیم تا هم بچه ها فرصت استراحت داشته باشند و هم اینکه به دلیل گرمای تابستان اذیت نشوند.

خوشبختانه به خاطر تاکیدات زیادی که از قبل به بچه ها کرده بودیم، کسی تاخیر نداشت و ما طبق ساعت وارد واگن های قطار شدیم.  قطعا حدود ساعت هشت و نیم حرکت کرد و طبق برنامه  حدود ساعت ۹ صبح به شهر مشهد رسیدیم.  از آنجا که محل اقامت ما از طریق آموزش و پرورش تعیین شده بود بلافاصله بعد از رسیدن به شهر مشهد اتوبوس به دنبال ما آمد و با بچه ها به محل اقامت رفتیم. محل اقامت ما نزدیک بست طبرسی بود.

قرار بود تا بعد از ظهر بچه‌ها وسایل هایشان را مرتب کند و کمی استراحت کنند تا  برای نماز مغرب به حرم برویم. غذاهای مختصری با کمک خود بچه ها درست کردیم و همه خوردیم. خیلی جو با صفا و صمیمی بود.  چون هوا گرم بود سعی  کردیم غذاهای سبک انتخاب کنیم که مناسب هوای گرم فصل تابستان باشد تا بچه‌ها گرما زده نشوند.

بعد از غذا بچه ها کمی استراحت کردند. البته در میان عده ای هم به گوشه ای از خوابگاه رفتند و با هم صحبت می کردند و می خندیدند. شور و انرژی جوانی آنها بی نظیر بود و من ازاین همه صمیمیت لذت می بردم.  با خنک شدن هوا به سمت حرم حرکت کردیم نماز را در حرم بخوانیم . برای شام هم طبق توافق با بچه ها به یکی از رستوران‌های نزدیک حرم رفتیم و غذا خوردیم. در جلسه توجیهی اردو برای بچه ها محدودیتی معیت نکردیم تا از این سفر معنوی و تفریحی لذت ببرند اما قرار گذاشتیم تا جایی که امکان دارد از هزینه های اضافی و یا خرید های بی مورد صرف نظر کنیم. خب، روز اول به پایان رسید. حالا باید برای روز دوم آماده می شدیم.

قرار بود برای فردا صبح و اقامه نماز به حرم مراجعه کنیم و بعد از آن برای ورزش به پارک کوهسنگی برویم. بچه ها واقعا از برنامه فردا بسیار هیجان زده بودند. 

** پایان  قسمت اول

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.