بانک تور مسافرتی فاینداتور

بانک تورهای مسافرتی و اطلاعات سفر فاینداتور

بانک تور مسافرتی فاینداتور

بانک تورهای مسافرتی و اطلاعات سفر فاینداتور

انشای مشهد | حادثه باورنکردنی در سفر به مشهد

همه ما می دانیم که سفر کردن به مشهد بسیار راحت است چون می توانید با انواع وسایل نقلیه به طرف مشهد سفر کنید یا آنکه دست به کار شوید و تور مشهد را تهیه کنید. مدت ها بود که به مشهد سفر نکرده بودم و اولین بار بود که قصد داشتم با هواپیما به این شهر مسافرت کنم امروز قصد دارم ماجرای سفرم به مشهد را برای شما بگویم ماجرای عجیب که برای خودم باور نکردنی بود.

+ خیابان های مشهد

+ سفر زمینی به مشهد

مدت ها بود برای سفر به مشهد برنامه ریزی میکردم. وقتی قیمت تور مشهد را بررسی می کردم با قیمت‌هایی مواجه می شدم که باور کردنی نبود. تصمیم گرفته بودم خودم به تنهایی بلیط‌ قطار بخرم و مانند همیشه با قطار به مشهد سفر کنم. در همین فکر بودم که یکی از دوستانم به من پیشنهاد داد که دو نفره با هم به مشهد سفر کنید. او قصد داشت دو روز در مشهد بماند.

به همین دلیل تصمیم گرفته بود پروازهای تهران به مشهد را چک کند. قرار شده بود تا می توانیم سبک سفر کنیم و وسایل زیادی با خود نبرید من آنقدر هیجان زده بودم که لحظه شماری می کردم زودتر وارد شهر مشهد شوم و به زیارت حرم امام رضا علیه السلام بروم. من آنقدر با خودم وسیله بودم که در یک کیف معمولی زنانه جا شد. انگار که داشتم به خرید می رفتم!


دوستم بلیط هواپیما گرفت و قرار شد ساعت ۱۱ در فرودگاه باشیم. از آنجا که بار نداشتیم، لازم نبوده از گیت بار عبور کنیم. صرفاً بلیط مان چک شد و قرار شد بعد از بازرسی به سمت سالن انتظار پرواز حرکت کنیم. در همین حین من فراموش کرده بودم که در کیفم مقداری میوه با یک کارد میوه خوری گذاشته بودم. در حقیقت این میوه ها را برای سفر به مشهد نیاورده بودم بلکه از چند روز قبل که با دوستانم به پارک رفته بودیم، چاقو در کیف مانده بود و من به کل فراموش کرده بودم. وقتی وارد گیت بازرسی شدیم دوستم رفت و من متوجه حضور چاقو شد. ابتدا مامور بازرسی توضیح داد که مگه شما نمی‌دانید که نباید این‌گونه اشیا را به خود به داخل کابین هواپیما بیارید؟ من آنقدر شده بودم که اصلا نمی‌توانستم صحبت کنم و این باعث شد تا مامور فرودگاه به من شک کند. البته دوستم توضیحات لازم را به ماموران داد و آنها نیز با ملایمت به ما گفتند باید کارد را اینجا بگذارید یا اگر برای شما مهم است در بخش بار وارد کنید. این یعنی من باید مجدد واحد صف بررسی بلیت می شدم و ما زمان نداشتیم. به همین دلیل بعد از مشورت با دوستم چاقو را در سبد فرودگاه گذاشتم. وقتی از گیت عبور کردیم چند دقیقه سکوت کردم و منتظر بودم تا دوست گفتم با ناراحتی به من چیزی بگوید. با کمال تعجب او به مدت پنج دقیقه به من خندید من هم از خنده او خندم گرفت. شاید باورتان نشود اما دیگر به این مسئله فکر نکردیم و وارد هواپیما شدیم. وقتی سوار هواپیما شدیم یک آقای مسن و نسبتاً چاقی پشت ما نشسته بود صندلی هواپیما واقعاً برای او ناراحت کننده بود. چون ما پروازمان چارتر بود و معمولاً هواپیماهای ایرانی کمی فاصله صندلی ها کمتر است.

به پسر جوانی که در کنار دستش نشسته بود گفت اولین بار است که با هواپیما سفر می کند و استرس دارد.

وقتی هواپیما شروع به پرواز می کند، خلبان اصلی با مهمانان صحبت می‌کند و نکاتی از طریق مهمانداران به مسافران ارائه می شود. معمولاً خلبان صحبت خود را با صلوات به روح شهدا و امام شروع می کند. مرد پشت سری ما که استرس فراوان داشت با همه‌ی کلمه خلبان صلوات می‌داد و این باعث شده بود که کل هواپیما خنده شان بگیرد. در همین حین بود که دوستم به من گفت تا الان فکر میکردم هیچ کس به جز تو نمی تواند از این اشتباهات بکند. اما الان متوجه شدم که استرس چه کارها که با افراد نمی کند.

انشا مشهد | خاطرات یک معلم

ما در مطالب قبلی یکی از جالب ترین انشا مشهد را به شما معرفی کردیم. اینبار قصد داریم  به سراغ خاطرات سفرنامه مشهد یکی از دبیران عزیز برویم. با ما همراه باشید تا ببینیم در طی این سفرچه اتفاقاتی برای این معلم افتاده است.

انشا مشهد | خاطرات معلم در اردو مشهد

من یک معلم هستم و برای امسال ایام تعطیلات تابستان تصمیم گرفته بودیم در قالب یک اردوی فرهنگی بچه های مدرسه را به مشهد ببریم.  امروز قصد دارم انشای خودم از این اردوی فرهنگی را برای شما بگویم. اینکه چطئر برنامه ریزی کردیم و در طی سفر به مشهد چه اتفاقاتی برای ما افتاد.

بعد از امتحانات بچه ها و فرصت یک ماه تعطیلات تابستانی، تصمیم گرفتیم که به همراه همکارانم یک فراخوان برای اردوی مشهددر شبکه های اجتماعی و وبسایت مدرسه بارگزاری کنیم. پیش بینی ما این بود که استقبال کمی از اردو خواهد شد چون دانش آموزان تازه از مدرسه و فضای امتحانات فارغ شده بودند.  این اردوی یک هفته طول می کشید و قرار بود با قطار به مشهد برویم و تمام روز را در این شهر سپری کنیم.

فراخوان دادیم و خوشبختانه استقبال خوبی از طرف بچه ها انجام شد اما به دلیل محدودیت زمانی و مکانی که داشتیم ناچار بودیم دو گروه شویم.گروهی  که با من همراه بودند حدود ۲۰ نفر بودند. قرار شد به دلیل محدود اول یک گروه به مشهد برویم و در هفته دوم سری دوم دانش آموزان با همکاران دیگر به مشهد سفر کنند. بلیط قطار را تهیه کردیم و قرار شد ۸ شب همه شب در ایستگاه راه آهن در جلوی گیت ورودی منتظر بقیه باشیم. ما شب را برای حرکت انتخاب کردیم تا هم بچه ها فرصت استراحت داشته باشند و هم اینکه به دلیل گرمای تابستان اذیت نشوند.

خوشبختانه به خاطر تاکیدات زیادی که از قبل به بچه ها کرده بودیم، کسی تاخیر نداشت و ما طبق ساعت وارد واگن های قطار شدیم.  قطعا حدود ساعت هشت و نیم حرکت کرد و طبق برنامه  حدود ساعت ۹ صبح به شهر مشهد رسیدیم.  از آنجا که محل اقامت ما از طریق آموزش و پرورش تعیین شده بود بلافاصله بعد از رسیدن به شهر مشهد اتوبوس به دنبال ما آمد و با بچه ها به محل اقامت رفتیم. محل اقامت ما نزدیک بست طبرسی بود.

قرار بود تا بعد از ظهر بچه‌ها وسایل هایشان را مرتب کند و کمی استراحت کنند تا  برای نماز مغرب به حرم برویم. غذاهای مختصری با کمک خود بچه ها درست کردیم و همه خوردیم. خیلی جو با صفا و صمیمی بود.  چون هوا گرم بود سعی  کردیم غذاهای سبک انتخاب کنیم که مناسب هوای گرم فصل تابستان باشد تا بچه‌ها گرما زده نشوند.

بعد از غذا بچه ها کمی استراحت کردند. البته در میان عده ای هم به گوشه ای از خوابگاه رفتند و با هم صحبت می کردند و می خندیدند. شور و انرژی جوانی آنها بی نظیر بود و من ازاین همه صمیمیت لذت می بردم.  با خنک شدن هوا به سمت حرم حرکت کردیم نماز را در حرم بخوانیم . برای شام هم طبق توافق با بچه ها به یکی از رستوران‌های نزدیک حرم رفتیم و غذا خوردیم. در جلسه توجیهی اردو برای بچه ها محدودیتی معیت نکردیم تا از این سفر معنوی و تفریحی لذت ببرند اما قرار گذاشتیم تا جایی که امکان دارد از هزینه های اضافی و یا خرید های بی مورد صرف نظر کنیم. خب، روز اول به پایان رسید. حالا باید برای روز دوم آماده می شدیم.

قرار بود برای فردا صبح و اقامه نماز به حرم مراجعه کنیم و بعد از آن برای ورزش به پارک کوهسنگی برویم. بچه ها واقعا از برنامه فردا بسیار هیجان زده بودند. 

** پایان  قسمت اول

انشا درباره مشهد

داشتم درباره مشهد در اینترنت جستجو می کردم که به واژه جالب "انشا درباره ی مشهد" رسیدم. برایم جالب بود که این کلید واژه چه محتواهایی را در جستجو به من نشان می دهد. البته من همیشه کنجکاوم و دوست دارم مطالب جالب و کمتر تکراری درباره مشهد بخوانم.  تور مشهد جز خاطرات نوستالژیک کودکی همه ما هست. من خاطرات بسیار خوبی از سفرم به مشهد به همراه خانواده و دوستان دارم. این کلیدواژه من را یه دوران کودکی ام برد. 

وقتی بر روی کلمه انشای مشهد کلیک کردم به مطالب جالبی برخوردم. برخی‌ها داستان سفرهایشان به مشهد یا سفرنامه مشهد را نوشته بودند. برخی دیگر داستان هایی را به لهجه مشهدی گفته بودند و داستان را نقل کرده بودند که الزاماً به مشهد یا ماجرای سفر به آن اختصاص نداشت. در این نوع انشا مشهد بیشتر تاکید بر نوع ادای واژه ها به لهجه مشهدی بود. لهجه ای بسیار شیرین و گوش نواز است.

کمی جستجو را عمیق تر کردم تا به یک صفحه رسیدم که بسیار جالب بود.  این صفحه بایگانی از انشاهای کودکانه درباره مشهد بود که من را به یاد دوران مدرسه انداخت. همیشه برای من سوال بود که چرا ما باید درباره سفرهای مان بنویسیم. یادم می آید یکی از دوستان بسیار خوبم بود که به دلیل مشکلات خانوادگی یا مالی سفر نمی رفتند و همیشه بعد از عید یا زمانی که معلم از ما می خواست انشایی را در باره مشهد بنویسیم خجالت زده بود. ما هم به دلیل شرایط کسب و کار پدر و مادرم که کارمند بودند، زیاد به مسافرت نمی رفتیم اما برای سفر به مشهد برنامه ریزی می کردیم. یادم هست اولین بار کلاس دوم دبستان بودم که با قطار به مشهد سفر کردیم. 

انشا مشهد

در فکر خاطرات کودکی ام بودم که به سراغ چند نمونه از انشاها مشهد رفتم.  درباره ماجراهای سفر زمینی با ماشین شخصی صحبت کرده بودند یا ماجراهای سفرشان با هواپیما. یکی‌شان می‌گفت ما با ماشین خودمان رفتیم یعنی زمینی به مشهد سفر می کردیم. پدر و مادرم هردو نوبتی راننده می‌کرده‌اندتا خسته نشوند و تصادف نکنیم.

 یکی دیگر می‌گفت ما همیشه همینطوری با ماشین خودمان به مشهد می رفتیم بدون آنکه اتاق یا هتل رزرو کنیم. وقتی به مشهد می‌رسیدیم پدرم آنقدر ما را  از این خیابان به خیابان می برد و قیمت خانه ها را می پرسید تا آنکه مناسب ترین گزینه را انتخاب کند. در هر صورت من همیشه از سفر به مشهد خاطرات بسیار خوبی دارم و اولین کار ما به محض ورود به مشهد، رفتن به زیارت امام رضا علیه السلام  بود. بعد از یادت معمولاً به بازار می رفتیم و چند سوغاتی خریداری می‌کردیم. سوغاتی های که هنوز هم مزه آنها زیر زبانم حس میکنم.  نخودچی و کشمش های خوشمزه، شکلات های پیچی زنجبیلی، زعفران های خوشرنگ و خوشگل و زرشک های ترش ؛ بخشی از خاطرات سفرم به مشهد بودند. اگر در فصل پاییز به مشهد سفر می کردیم، پدرم عادت داشت که برای ما یک لیوان آب انار بگیرد. او می گفت آب انار مشهد چیز دیگری است. به جز بازارگردی و زیارت که بخش عمده‌ای از زمان سفر ما به مشهد را به خود اختصاص می داد، اگر هوا مناسب بود به پارک کوهسنگی می رفتیم من و خواهرم که کوچکتر بودیم دوست داشتیم همیشه به بالاترین نقطه آبشار کوهسنگی برویم و مادرم هم مدام داد میزد مراقب باشید، نیفتید.

هنوز هم که بزرگ شدم، یاد دوست می افتم دوستی که همیشه به من می گفت ما نمی توانیم مسافرت برویم. من و خواهرم هم قرار گذاشته بودیم تا خاطرات سفرمان برای او تعریف کنیم تا  بتواند بر اساس اطلاعاتی که ما به او می‌دهیم انشا بنویسد و نمره خوبی از معلم دریافت کنند. الان سی سال از دوستی ما می گذرد و ما هنوز هم یاد انشای مشهد می‌افتیم.